سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایى به اندازه مصیبت فرود آید ، و آن که به هنگام مصیبت دست بر رانهایش زند ثوابش به دست نیاید . [نهج البلاغه]
گیر بازار انتظامی ! - خنده بازار
::تعداد بازدید کنندگان::

9335

::بازدید امروز::

3

::موضوعات وبلاگ ::

::اوقات شرعی ::

::لینک به لوگوی من::
گیر بازار انتظامی ! - خنده بازار
::لینک به دوستان::
::لوگوی وبلاگ دوستان::

::جستجوی سریع ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::آوای آشنا::

::اشتراک ::

 

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::آرشیو ::

تابستان 1385
بهار 1385


نویسنده مطالب زیر: عرفان

 

مامور: کجا داری میری؟
یه نفر: خونه.
مامور: از کجا میای؟
یه نفر: از محل کار.
مامور: واسه چی؟
یه نفر: چون کارم تموم شده.
مامور: دانشجویی؟
یه نفر: نه.
مامور: قبلا"" هم دانشجو نبودی؟
یه نفر: نه ، من از اول تنبل بودم!
مامور: حرف اضافی موقوف! بابات دانشگاه رفته؟
یه نفر: نه ، بی سواد بود.
مامور: پس تو چرا قیافه ت مشکوکه؟!
یه نفر: نمی دونم! اگه دستور میدین جراحی پلاستیک کنم!
مامور: نه ، خودمون تغییر قیافه ت میدیم! شغلت چیه؟
یه نفر: حسابدارم.
مامور: پس اختلاس می کنی؟
یه نفر: نه ، جمع دارایی ام صد هزار تومان نمیشه.
مامور: پس همه ی پولهاتو از مملکت خارج کردی؟
یه نفر: نه ، من تا حالا دلار ندیدم.
مامور: حسابدار دانشگاهی؟
یه نفر: نه.
مامور: پس حسابدار کجایی؟
یه نفر: روزنامه.
مامور: پس اینطوووووررررر.....
﴿در این لحظه مذاکرات جدی تر ادامه میابد﴾...
مامور: پس معتادی؟
یه نفر: آخ! نه ، من ورزشکارم.
مامور: پس مخالف مایلی کهن هستی؟
یه نفر: آخ سرم! به خدا مخالف مایلی کهن نیستم.
مامور: پدرسوخته ، طرفدار منچستر یونایتدی؟
یه نفر: آخ شکمم! به خدا من طرفدار تیم ملی هستم.
مامور: پس تو بودی روز مسابقه ی ایران و استرالیا توی خیابون مست کرده بودی و می رقصیدی؟
یه نفر: آخ پام! به خدا من نبودم. اون روز من گلاب به روتون ﴿...﴾ داشتم اصلا"" توی خیابون نیومدم.
مامور: چرا صورتت رو اینجوری کردی؟
یه نفر: مگه چه جوری شده؟!
مامور: برای چی صورتت زخمیه؟
یه نفر: شما زدین.
مامور: مشروب می خوری ، میای توی خیابون ، سخنرانی می کنی؟
یه نفر: من؟! اینجا که کسی نیست براش سخنرانی کنم.
مامور: بگو اسم مشروبی که خوردی چی بود؟
یه نفر: من نخوردم.
مامور ﴿به همکارش﴾: بنویس جانی واکر. از کجا خریدی؟
یه نفر: من نخریدم.
مامور ﴿به همکارش﴾: بنویس از جردن ، از اصغر سیاه خریده.
یه نفر: به خدا من اصغر سیاه رو نمی شناسم.
مامور: غصه نخور! بعدا"" که اصلاح شدی اول روزنامه رو ول می کنی ، بعدا"" با اصغر سیاه هم آشنا میشی

 


موضوعات یادداشت
پنج شنبه 85/3/25 ساعت 10:40 صبح
Copyright © www.persian templates.com